روسیه پس از فراز و فرودهای مختلف در بحران سوریه همچنان بر موضع خود مبنی بر حل بحران این کشور بر اساس توافقات ژنو مترتب بر برقراری آتشبس، تشکیل دولت انتقالی با شرکت تمام طرفها و مخالفت با هر گونه دخالت خارجی برای سمتدهی به تحولات تأکید دارد. هرچند برخی باختهای مسکو در این سیاست را بیش از مزایای آن میدانند و بعضی دیگر مواضع مسکو را بیثبات دانسته و امکان تغییر در آن را به تبع توافق با غرب ممکن فرض میکنند، اما اعلام رسمی تحویل سامانههای اس300 به سوریه از سوی سرگئی ریابکوف، معاون آقای لاوروف در 6 خرداد (27 می) را میتوان گامی دیگر به جلو از سوی مسکو دانست که نشان از خط سیری «نسبتاً» پایدار در مواضع آن دارد.
«نسبی» از این جهت که همچنان احتیاط و احتمالِ تغییر در تصمیم مسکو در تحویل این سامانه ها احساس می شود. برخلاف اعلام قبلی بشار اسد مبنی بر دریافت یک مجموعه اس300، ولادیمیر پوتین 14 خرداد (4 ژوئن) تصریح کرد هنوز هیچ مجموعهای به دمشق تحویل نشده است. او با اشاره به اینکه این سامانهها، سلاحهای «مهمی» هستند، تأکید کرد مسکو مایل نیست با تحویل آنها موازنه منطقهای را بههم بزند. هرچند این وضعیت میتواند بازی اس300 روسی با ایران را به اذهان متبادر کند و به تلاش روسیه برای افزایش «قیمتِ» موضع خود در موضوع سوریه تفسیر شود، با این وجود، پیشرفت مسکو تا این مرحله را همچنان که اشاره شد، میتوان گامی به جلو در برابر غرب دانست.
به همین سان، تأکید چند باره پوتین در دیدارهای اخیر خود با جان کری، دیوید کامرون، بنیامین نتانیاهو و مقامات اتحادیه اروپا بر مخالفت مسکو با هر گونه اقدام نظامی علیه سوریه و خصوصاً تصریح ریابکوف بر اینکه ارسال سامانههای اس300 به سوریه اقدامی برای تقویت بازدارندگی و ممانعت از جنگ است، را میتوان نشانهای از افزایش جسارت در سیاست خارجی خاورمیانهای مسکو ارزیابی کرد. چرا که همچنانی که کارشناسان تأکید کردهاند و ابراز ناخرسندی مقامات امریکایی و اسرائیلی نشان میدهد، وجود این سامانهها در سوریه، معادلات را با تغییراتی مواجه خواهد کرد. بازی روانی مسکو در موضوع اس300 نیز به نوبه خود واجد تأثیراتی است که تلاشها برای منصرف کردن کرملین از این امر گواهی بر وجود این تأثیر است.
افزایش ریسک برای اسرائیل در تهاجم هوایی نقطهای و افزایش هزینه غرب در صورت تهاجم گسترده به سوریه از جمله این تغییرات است. لذا، هرچند استقرار نهایی و کارآمدی این سامانهها در تحقق اهداف آن محل بحث است، اما طرح این مسئله از سوی روسیه را میتوان تأکید مجدد آن بر «نبایستگی» تغییر وضع موجود به ضرر این کشور دانست. این تأکید در تکرار مفهوم حفظ «ثبات» در اظهارات مقامات مختلف کرملین و مفهوم «موازنه» در تحلیلِ تحلیلگران روس بارها نمود یافته و به نظر میرسد، مهمترین دغدغه مسکو از این همه هزینهکرد در سوریه همین باشد.
ولادیمیر پوتین فوریه 2012 یعنی بیش از یک سال پیش در مقاله مهم خود با عنوان «روسیه و جهان در حال تغییر» با اشاره به اینکه «باید» از تلاش برخی کشورها برای تکرار سناریوی لیبی در سوریه جلوگیری کرد، منطق چنین رفتاری را غیرسازنده و بسیار خطرناک توصیف و این رویهای را باعث به هم خوردن «موازنه» در نظام امنیت بینالملل دانسته بود.
هرچند در برخی منابع اصرار کرملین به حفظ ثبات و تقویت موازنه با غرب در سوریه به بازگشت مسکو به مفاهیم جنگ سرد تفسیر میشود، اما باید توجه داشت که این مفاهیم خود زائیده تجربیات درازمدت روسیه در تعاملها و تقابلها با همسایگان شرقی و غربی خود بوده و به شکل «رئالیسم روسی» در فرهنگ سیاسی و تفکر سیاست خارجی این کشور نهادینه شده است. مرور تاریخ این کشور نیز نشان میدهد که مسکو به این منظور در عرصههای منطقهای و بینالمللی همواره در پی توسعه «حوزه» و متنوع کردن «سمت»های ژئوپولیتیکی خود بوده است. این رویه را میتوان از روسیه فئودالِ «مسکویی»، تا ایوان مخوف، امپراتوری پتر کبیر، دوره جنگ سرد و مقابله با دستاندازیها به حوزه «سیآیاس» در دوره پساشوروی مشاهده کرد.
لذا، دادن هزینه از سوی روسیه در شرایط حاضر برای حفظ و تقویت موازنه با غرب امر غریبی در فرهنگ سیاسی و تاریخ سیاست خارجی آن نیست و جنگ اوت 2008 میان روسیه و گرجستان نیز نمونهای اخیر و ملموس از واکنش سخت و البته پرهزینه مسکو در ممانعت از اخلال منفی در توازن قدرت خود با غرب است. چرا که روسها به تجربه این واقعیتِ نظام بینالملل را به خوبی دریافتهاند که توان موازنهگری به آنها امکان مشارکت در تعریف چهارچوب و قواعد بازی را میدهد و فقدان آن، مسکو را همچون دهه 1990 تبدیل به بازیگری «دنبالهرو» و نظارهگر خواهد کرد.
البته باید توجه داشت که به تبع تغییرات در محیطهای داخلی، منطقهای و بینالمللی، اصول و روشهای سیاست خارجی روسیه نیز دستخوش تحول شده و همچنان که سابقه نشان میدهد شاخصههای رویکرد عملگرایی در سیاست خارجی روسیه قابل مشاهده است. «مبادله رژیمی» و توان تفکیک موضوعی از جمله این شاخصهها است که در استمرار تعاملات اقتصادی مسکو با آنکارا در عین تقابل آنها در حوزه سیاسی و امنیتی (در مسئله سوریه و سپر ضدموشکی) مشهود است.
اما به رغم کاربست این رویکرد در تعامل با غرب در مواردی چون مبارزه با تروریسم، پروژه «ریست»، پیشنهاد ایجاد ساختار امنیتی جدید اروپایی و ساخت سپر ضدموشکی مشترک با امریکا، مجموعه تجربیات مسکو در روابط با غرب به ویژه در موضوعات سختی چون جنگهای یوگسلاوی، افغانستان، عراق، لیبی، موضوع سپر ضدموشکی و بحران سوریه ثابت کرده که تأمین منافع در فضای فقدان موازنه ممکن نخواهد بود. بر همین اساس، تأکید بر این است که استمرار سیاست تهاجمی غرب در قبال روسیه و نگاه فرادستانه به آن باعث سوق هرچه بیشتر مسکو به مولفههای سیاست واقعگرایانه از جمله موازنه قوا شده است.
به این نیز باید اشاره کرد که هرچند در بسیاری از موارد اقدام روسیه به حفظ موازنه با غرب از طریق اقدامات سلبی و ایزایی دنبال شده، اما پایداری مسکو بر مواضع خود در سوریه و تحویل سامانههای اس300 (در این مقطع زمانی)، نشان از وجود جنبههای ایجابی در این سیاست نیز دارد. به این معنا که این تحول را میتوان ناشی از برآورد راهبردی مردان کرملین از تحولات آتی در عرصه بینالملل و خاورمیانه دانست. در محاسبات آنها، تحولات سریع در این عرصهها که با ضعف و کاهش اثرگذاری امریکا و اروپا همراه شده، فرصتی مغتنمی برای سایر قدرت ها از جمله روسیه ایجاد کرده تا سهمی بیشتر از این فضای پویا برگیرند و چهارچوبههایی را تعریف کنند که ضرورتاً غربمحور و غربگرا نباشند.
با این وجود، برخی تحلیلگران روس با تأکید بر این که روسیه از ابزارهای لازم برای تأثیرگذاری بر روندهای جهانی و منطقهای برخوردار است و اتخاذ رویکرد مقابلهجویانه با غرب از اثرمندی این تواناییها خواهد کاست، به کرملین توصیه میکنند، راهبرد تقویت توازن و ارتقاء موقعیت خود در عرصه بینالمللی را با کمترین میزان از عناصر امریکاستیزی و غربسیزی دنبال کند. واقعیت نیز آن است که مسکو بهرغم برخورداری از برخی امکاناتِ غیرقابل انکار، از توان کافی برای پیشبرد یک سیاست تقابلی بلندمدت با غربی که بهرغم برخی ضعفها همچنان کنترل خود بر روندهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی جهانی را حفظ کرده، برخودرار نیست.
نهایتاً اینکه هرچند به تبع پیچیدگی اوضاع سوریه پیشنهاد برونرفتیِ عملی از چالش کنونی مشکل شده، اما به جرأت میتوان گفت که «میزبانیِ» تقابل روسیه و غرب چارهساز مشکلات آن نخواهد بود. صرفهنظر از امکاناتِ در اختیار غرب، صفحه پیچیده شطرنج کنونی خاورمیانه نیز به نحوی است که تکان خوردن مهرههایی که کنترلِ آنها حتی در اختیار بازیگران اصلی نظام بینالملل (امریکا) نیز نیستند، میتواند شرایط و نتیجه بازی را به نحوی پیشبینیناپذیر تغییر دهد، که ضرورتاً در راستای منافع مسکو نباشد و روسیه توان هدایت آن به سوی منافع خود را نیز نداشته باشد.
به حتم نیز میتوان گفت که تحویل سامانههای اس300 به دمشق نه برای دفاع از آن در مقابل حملات اسرائیل و کشورهای غربی، بلکه برای حفاظت از منافع مسکو انجام پذیرفته است. لذا، بهرغم همراستایی تلاش مسکو برای ایجاد موازنه با غرب در سوریه با منافع دولت مستقر، با استناد به سابقه جنگها و موازنهگریهای این دو در کشورهای مختلف از جمله در جنگ افغانستان در دوره شوروی و جنگ گرجستان در سال 2008، باید پذیرفت که هیچ یک از آنها اهمیت ماهوی برای «میزبانِ» رقابت خود قائل نبوده و در نهایت نیز طی توافقی با تقسیم منافع، اهم خسارات را برای کشور میزبان باقی گذاشتهاند.
نویسنده: علیرضا نوریمنبع: موسسه ابرار معاصر تهران / 18 خرداد 1392