استادیار دانشکده اقتصاد و علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی
استادیار دانشکده اقتصاد و علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی
هرچند تا پیش از این بسیاری بر مبهم بودن سیاست خارجی ترامپ تأکید میکردند، اما نشان دادن پنجههای نظامی در سوریه، افغانستان و کرهشمالی که میتواند در آینده در مورد سایر کشورها نیز تکرار شود، نشانگانی از بازگشت به سیاست سنتی نومحافظهکاران در توسعهطلبی نظامی و محقق کردن اهداف سیاست خارجی با حربه زور را متبادر میکند. این رویکرد، برای شماری از کشورها از جمله روسیه چالشهایی را باعث خواهد شد. بهویژه این ذهنیت که با روی کار آمدن ترامپ فرصت مناسبی برای ترمیم روابط ایجاد شده و معامله/مصالحه بر سر سهمها با واشنگتن ممکن است، را هرچه بیشتر کمرنگ میکند.
در سوی دیگر، تأکید بر استثناءگرایی زورمدارانه همان رویکردی است که مقامات کرملین از جمله پوتین بارها بر عدم پذیرش و مخرب بودن آن تأکید کرده و بیثباتیهای جاری در عرصه بینالملل از جمله در خاورمیانه را نتیجه چنین سیاستی میدانند که در دستور اسلاف ترامپ بوده است. مهمتر اینکه، در این رویکرد هژمونیطلب تعامل با سایرین از جمله مسکو تنها به عنوان شریک کوچکتر ممکن است. حال آنکه روسیه خود را کنشگری جریانساز در عرصه بینالملل میداند و طبیعتاً این نگاه برای آن قابل قبول نخواهد بود.
زیر این شرایط، کرملین که مایل بود بعد از تثبیت نسبی اوضاع در سوریه به توافقی کلان با امریکا دست یافته و این توافق را به سایر حوزهها از جمله اوکراین سرایت دهد، هماکنون با واقعیتی جدید روبهرو است. صرفهنظر از موفقیت یا عدم موفقیت رویکرد نظامی امریکا، طبیعی است که روسیه با این رویکرد به راحتی کنار نخواهد آمد. تسلیم و حتی انفعال نه تنها موقعیت و منافع مسکو را تهدید خواهد کرد، بلکه پیامدهای گستردهتری به شکل مصممتر شدن ترامپ به ادامه این سیاست زورمدارانه در سایر حوزهها و جغرافیاها نیز خواهد داشت.
در صورت پیشرفت این سیاست نه تنها شرایط برای مصالحه و تقسیم سهمها مشکل خواهد شد، بلکه مسکو برای مقابله و مهار آن باید هزینههای بیشتری صرف کند. تأکید بر تقویت نظامی در سوریه از طریق کمک به پدافند هوایی این کشور از جمله این هزینهها است. اما این هزینهکرد صرفاً به میدان نظامی محدود نمیشود و برای مقابله با فشار شبکهای امریکا در عرصههای اقتصادی، سیاسی و رسانهای نیز مسکو مجبور است منابع بیشتری را به خدمت بگیرد.
تأکید مقامات فرانسه، بریتانیا و آلمان بر ضرورت تجدیدنظر مسکو در حمایت از بشار اسد، اعلام حمایت اسرائیل، عربستان و ترکیه از اقدام موشکی ترامپ در سوریه و خواست دولتهای ژاپن و کرهجنوبی برای فشار مسکو به پیونگ یانک از جمله این فشارها است. در این بین، هرچند امریکا در اغلب موارد هزینههای اقدام خارجی را بین شرکاء خود تقسیم میکند و آنها نیز معمولاً حاضر به پذیرش سهم خود بودهاند، اما شرکاء تاکتیکی روسیه از جمله چین و ایران این ویژگی را ندارند. نوع رابطه مسکو با پکن و تهران نیز از جنس رابطه امریکا با شرکاء سطح اول و منطقهای آن نیست که بعضاً آمادگی برای همراهی میدانی با واشنگتن را نیز دارند.
مجموعه این شرایط فشار به سیاست خارجی روسیه از ناحیه نظامیگری امریکا را افزایش خواهد داد. اما این فشارها تنها به عرصه خارجی محدود نشده و در سیاست داخلی نیز تنگناهایی برای کرملین ایجاد خواهد کرد. پویایی و خلط مسائل در شرایط کنونی نظام بینالملل فاصله بین اقتصاد، سیاست و امنیت و نیز فاصله بین سیاست داخلی و خارجی را هر چه کوتاهتر کرده است. تحصیل منافع اقتصادی در عرصه خارجی بدون ایجاد ارتباطات سیاسی و مشارکت در امنیت پایدار به سختی مقدور است و در مقابل، ابتکارات و ماجراجویی خارجی برای حل برخی مشکلات داخلی نیز مورد توجه کشورها بوده است.
نظامیگری ترامپ نمونهای از این درهمتنیدگی است. روندها در روسیه نیز حکایت از فاصله کوتاه سیاست داخلی و خارجی آن دارد و تأثیرات مستقیم مثبت و منفی این دو حوزه بر هم برای کرملین قابل اغماض نبوده است. به عنوان مثال، آغاز بحران اوکراین با بروز نگرانیهایی در باب تأثیرات منفی سیاسی، امنیتی و حتی هویتی این تحول خارجی بر جامعه روسی همراه بود و در مقابل، الحاق کریمه موجی از غرور ملی و حمایت اجتماعی از کرملین را به دنبال داشت.
این وضعیت در مورد بحران خاومیانه نیز مصداق دارد. هرچند آغاز بهار عربی و حمله ناتو به لیبی با انفعال و سرخوردگی کرملین همراه بود، اما ورود نظامی روسیه به سوریه ضمن تأمین نسبی اهداف کلان ژئوپولیتیکی و امنیتی، مطلوبیت های داخلی نیز به دنبال داشت. دولتمردان مسکو با بزرگنمایی این دو تحول خارجی و تبلیغ شکست دادن غرب در این عرصهها توانستند میزانی از فشارهای داخلی ناشی از نارضایتی مردم از مشکلات اقتصادی تحریم و افت ارزش روبل که باعث افزایش حدود دو برابری بهاء برخی کالاها به ویژه کالاهای خارجی طی کمتر از دو سال شده بود، را بکاهند.
تقویت روحیه ضدامریکایی برای «هویتسازی»، تقویت مشروعت و کسب محبوبیت بیشتر کرملیننشینان، تضمین و توجیه ضرورت ادامه حضور سیلاویکها در رأس قدرت و تقویت غرور ملی با نشان دادن تلاش برای احیاء «قدرت بزرگی» روسیه بخش دیگری از این مزیتها است که در سایه آنها مشکلات داخلی کماهمیت جلوه داده میشوند.
با این ملاحظه، حفظ و ادامه خط سیر فعلی سیاست خارجی و نشان دادن عزم مخالفت با هژمونیطلبی و یکجانبهگرایی امریکا از سیآیاس تا خاورمیانه و شبهجزیره کره مهم بوده و دستاورهای آن هم برای عرصه داخل و هم عرصه خارجی مهم هستند. این ضرورت بهویژه در یک ساله باقیمانده به انتخابات ریاستجمهوری روسیه (2018) اهمیتی مضاعف دارد. چرا که بهحتم قدرتهای غربی در مقابل دخالتهای اثباتنشده مسکو در انتخاباتهای امریکا و اروپا برای زیر فشار قرار دادن کرملین تلاش خواهند کرد.
روندها نشان میدهد که روسیه هم به واسطه سیاستهای کنترلی و هم به دلیل روحیه ملیگرایانه مردم نسبت به فشارهای خارجی چون تحریم و انقلاب رنگی مقاوم است. در سوی دیگر، هرچند برخی مخالفین داخلی از جمله الکسی ناوالنی (از سرشناسترین مخالفان کنونی کرملین و سازماندهنده تجمعات 26 مارس) به «غربگرایی» منتسب میشوند (برای تخریب وجه)، اما در عمل گرایش به غرب نداشته و ملیگرایی در آنها طنین قویتری دارد. از همین رو، برخی تحلیلگران غربی نیز تأکید دارند که حربه موثر برای فشار بر کرملین نه انقلاب رنگی و تحریم، بلکه شکست سیاست خارجی آن و بزرگنمایی این شکست است.
همچنانکه اشاره شد، بیشترین پشتیانی و حمایت از کرملین و تقویت غرور ملی طی سالهای اخیر مرهون پیشبرد موفق (نسبی) سیاست خارجی بهویژه در اوکراین و سوریه بوده است. طبیعتاً هر گونه شکست در این حوزه نه تنها دستاوردهای خارجی، بلکه مزایای برداشت شده در داخل را نیز زیر سئوال خواهد برد. شایان ذکر است که یکی از موارد اعتراضی در تجمعات خیابانی 26 مارس چرایی تمرکز 24 ساعت دولت و رسانههای دولتی بر سوریه و اوکراین و عدم توجه بایسته به مسائل داخلی بود. هرچند این تمرکز در مورد اوکراین تا حدودی برای مردم روسیه قابل فهم است، اما بیتردید ظاهر شدن هرگونه نشانه شکست در سوریه انتقادات داخلی از کرملین را افزایش خواهد داد.
با این ملاحظه، کرملین راه بازگشتی از مسیر فعلی سیاست خارجی ندارد. هرچند ادامه این مسیر بهویژه در خاورمیانه در مقابل نظامیگری ترامپ سخت خواهد بود، اما سختتر از آن مصالحه/تسلیم/انفعال است که دستاوردهای خارجی و مزایای داخلی آنها را از بین خواهد برد. در صورت ناکامی در سوریه احتمال بازگشت نقطه درگیری از خاورمیانه به سیایاس و مرزهای روسیه افزایش مییابد و از جمله اوکراین با جرأت بیشتری در برابر روسیه مقاومت خواهد کرد. در عرصه داخل نیز حمایت مردمی کاهش خواهد یافت، مخالفین دستآویز مناسبی علیه کرملین و پوتین پیدا خواهند نمود و جماعتی که هماکنون در کنار کیک پیروزی هستند، با آشکار شدن نشانههای شکست از کرملین فاصله خواهند گرفت.
لذا، برای ممانعت از این تبعات منفی باید مسیر فعلی را ادامه داد. اما این انتخاب نیازمند هزینهکرد بیشتر نه تنها در سوریه و اوکراین، بلکه برای مقابله با فشارهای شبکهای امریکا و متحدان آن در سایر حوزهها نیز خواهد بود. به نظر میرسد قدرتهای غربی تکرار سناریوی شکست امریکا در خاورمیانه را برای روسیه بعید نمیدانند، لذا از درگیر شدن بیشتر مسکو در این منطقه برای افزایش هزینههای آن استقبال نیز میکنند. کنشهای تهاجمی نظامی ترامپ بهانه خوبی برای وادار کردن مسکو به واکنشهای نظامی و هزینهکرد بیشتر است.
نویسنده: علیرضا نوری
منبع: ایراس / 4 اردیبهشت 1396
لینک اصلی: اینجا