علیرضا نوری

استادیار دانشکده اقتصاد و علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی

علیرضا نوری

استادیار دانشکده اقتصاد و علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی

پوتین و استراتژی قدرت مدرن هنجارمند

مقدمه
به دنبال فروپاشی شوروی ،منابع‌ ‌و ظرفیت‌های قدرت بزرگ روسیه به طور قابل ملاحظه‌ای کاهش یافت و این کشور بخش‌ ‌اعظمی از نفوذ ژئوپولیتیکی، جایگاه سیاسی، قدرت اقتصادی و توانمندی‌های نظامی خود‌ ‌را از دست داد.  در این شرایط روسیه نه تنها کوچک‌تر شده بود، بلکه خود را در یک‌ ‌وضعیت ژئوپولیتیکی جدید می‌دید که باید از ادعای یک کشور اوراسیایی که نیروی‌ ‌متوازن‌کننده شرق و غرب است، دست می‌کشید. این امر برای مردم،‌ ‌نخبگان فکری و سیاسی روسیه که همچنان با ذهنیت‌های دوره اتحاد جماهیر شوروی و نوستالوژی قدرت‌ ‌بزرگ رفتار می‌کردند، قابل درک نبود.  

تحت این شرایط و برای پر کردن خلا ناشی از‌ ‌حذف ایدئولوژی کمونیستی، ایده‌های مختلفی از جمله‌ یوروآتلانتیسم، همبستگی‌ ‌دموکراتیک، یورآسیانیسم، موازنه قوا و گونه‌های مختلفی از ملی‌گرایی برای‌ ‌احیاء موقعیت قدرت بزرگ روسیه از سوی افراد و گروه‌های مختلف مطرح شد. بسیاری از‌ ‌این ایده‌ها به واسطه گرایش‌های ایدئولوژیکی و آرمان‌گرایی شدید و عدم انطباق با‌‌ ‌واقعیت‌های موجود با موفقیت همراه نبودند. در دوره پوتین، رویکرد احیاء موقعیت قدرت‌ ‌بزرگ با تغییرات قابل ملاحظه‌ای همراه بود.

او از ابتدای به دست گرفتن قدرت، دستیابی به جایگاهی بایسته در فرآیند رقابت‌های جهانی و بازیابی جایگاه قدرت بزرگ‌ ‌روسیه را هدف دولت خود اعلام و برای عملیاتی کردن این هدف با انتخاب رویکردی‌ ‌عمل‌گرایانه تلاش کرد به واقعیت‌ها و عینیت‌های شرایط متحول‌شده داخلی، منطقه‌ای و‌‌ ‌جهانی توجه بایسته را مبذول کند‌‌.

تغییر جایگاه
‌پوتین بر اساس این رویکرد به خوبی‌ ‌می‌داند که برای تغییر منزلت روسیه در عرصه پیچیده بین‌الملل باید هم به امکانات و‌ ‌توانمندی‌های داخلی و هم به محدودیت‌ها و ملزومات محیط خارجی توجه و با شناخت صحیح‌ ‌منافع ملی در فضای متغیر بین‌المللی به بازتولید قدرت متناسب با زمان و شرایط اقدام‌ ‌و از این طریق منزلت کشور را ارتقاء دهد. به اعتراف تحلیلگران پوتین با اتکاء به‌ ‌همین رویکرد واقع‌بینانه، توانسته روند صعودی کسب قدرت روسیه در ابعاد مختلف سیاسی،‌‌ ‌اقتصادی، اجتماعی و نظامی را در مدت هفت‌ساله ریاست‌جمهوری خود استمرار بخشد.  

به‌‌ ‌نظر می‌رسد نمایش‌های قدرت روسیه طی ماه‌ها و هفته‌های اخیر ناشی از اعتماد به نفس‌ ‌حاصل از همین موفقیت‌ها باشد. این نمایش‌ها پس از سال‌های انفعال و سیاست‌های‌‌ ‌مصالحه‌جویانه، از کنفرانس مونیخ در فوریه 2007 که طی آن پوتین تلاش کرد به غرب‌‌‌ ‌بفهماند نباید با روسیه فعلی هم‌،مانند روسیه دهه 90 رفتار کند و باید تقویت‌‌ ‌نقش و جایگاه آن را به عنوان یک واقعیت بپذیرد، آغاز و با پیگیری سیاست تهاجمی در‌ ‌حوزه انرژی و تأکید بر تثبیت موقعیت این کشور به عنوان ابرقدرت انرژی، اعلام‌ ‌برنامه 189 میلیارد دلاری بازسازی توان نظامی در فوریه 2007 و پیگیری برنامه‌های‌‌‌ ‌گسترده نوسازی نظامی، برنامه‌ فروش گسترده‌ سلاح به کشورهای مختلف، عدم پذیرش طرح سپر‌‌ ‌موشکی آمریکا در اروپای شرقی و در پی آن تعلیق پیمان سلاح‌های متعارف از سوی روسیه‌‌ ‌و اخیراً ادعای بحث‌انگیز، اما پرستیژی مالکیت بر بخش‌هایی از قطب شمال و نصب پرچم‌ ‌روسیه در بستر اقیانوس منجمد شمالی ادامه یافت.

اما همان طور که اشاره شد، پوتین با‌ ‌رویکردی عمل‌گرایانه به ضرورت التفات به ملزومات محیط خارجی و عدم‌تقابل‌ بی‌حاصل‌ ‌در این محیط توجه دارد و بر این اساس تلاش کرده است با پیگیری راهبرد قدرت مدرن‌ ‌هنجارمند، روند ارتقاء منزلت روسیه به موقعیت قدرت بزرگ را در یک فرآیند و به صورت‌ ‌تدریجی محقق و نوستالوژی قدرت بزرگ را به واقعیت تبدیل کند‌‌.

راهبرد قدرت بزرگ مدرنِ هنجارمند
پس‌ ‌از فروپاشی شوروی، روسیه همواره در پی آن بوده تا خود را به عنوان جانشین این‌‌ ‌ابرقدرت معرفی کند. تلاش‌های روسیه در این زمینه که زمانی با آمریکا در عمل، در‌‌ ‌شرایطی برابر، در سراسر دنیا و در تمام جنبه‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، نظامی،‌ ‌تکنولوژیکی و ایدئولوژیکی رقابت می‌کرد، طبیعی به نظر می‌رسد. اما واقعیت‌های تلخ‌ ‌ناشی از پس‌رفت‌های روسیه در دوره‌ پس از شوروی، تلاش برای رسیدن مجدد به سطح آمریکا‌‌ ‌را غیرقابل باور، پرهزینه و غیرممکن می‌نماید.  

در دوره‌ پس از شوروی، نفوذ آمریکا،‌ ‌چین، اتحادیه اروپا در خاورمیانه، اروپای شرقی، جنوب آسیا و آمریکای لاتین بطور‌ ‌مؤثری جایگزین نفوذ سابق شوروی شده است. علاوه بر این از دست دادن موقعیت ابرقدرتی‌‌ ‌برای عامه‌ مردم که همچنان کشور خود را یکی از بزرگ‌ترین قدرت‌های جهانی می‌دانند،‌ ‌باورنکردنی و دردناک است. راهبرد قدرت بزرگ از ابتدای دهه‌ 90 با هدف تجدید‌ ‌و ارتقاء منزلت روسیه در عرصه جهانی از سوی جناح‌ها و گروه‌های مختلف در روسیه مورد‌‌ ‌تأکید قرار گرفت و برای تحقق آن، راهکارهای مختلفی نیز پیشنهاد شد. این راهبرد‌ ‌ابتدا از سوی یوروآتلانتیست‌ها مطرح شد و روسیه با پیگیری آن و همگرایی با غرب‌ ‌می‌توانست به یک قدرت بزرگ تبدیل شود. برخلاف آنها، یورآسیانیست‌ها معتقد بودند‌‌ ‌روسیه به واسطه‌ ویژگی‌های منحصر به فرد خود، باید یک قدرت بزرگ ویژه باشد و با‌‌ ‌تأکید بر ویژگی‌های خاص خود این راهبرد را محقق کند‌‌.

‌اقدامات پوتین طی‌ ‌سال‌های اخیر حاکی از تعهد او به راهبرد قدرت بزرگ مدرنِ هنجارمند است. او‌ ‌برای تحقق این هدف سیاست خارجی روسیه را به سرعت به تعامل با غرب و ترتیبات نوین‌ ‌جهانی سوق داد و تلاش کرد برای دستیابی به شناخت بهتر از مسائل جهانی و یافتن‌ ‌سازوکاری برای جستجوی مشترک راه‌حل، به درکی مشترک با غرب دست‌ یابد. او در عین حال‌ ‌خود را به حفظ منافع و خصوصیات ویژه روسیه متعهد می‌داند. او و طرفداران‌ ‌هنجار‌مندسازی قدرت بزرگ به عنوان منتقدان سیاست خارجی موازنه‌طلب پریماکف، که از‌ ‌منظر آنها کاملاً جاه‌طلبانه و بیش از اندازه ضدغربی بود، در عرصه ظاهر شدند.  

نظریه‌ ‌‌میهن‌دوستی روشن‌بینانه در این راهبرد نقش محوری دارد. این راهبرد در حقیقت‌ ‌راهنمای عملی است که به اولویت‌های ژئوپولیتیکی و سمت‌گیری‌های اصولی سیاست خارجی‌‌ ‌روسیه رسمیت می‌بخشد. پوتین معتقد است، هویت روسیه باید مبتنی بر سنت تاریخی قدرت‌ ‌بزرگ باشد. او هم‌مانند باتالوف تعهد به مفهوم موقعیت قدرت بزرگ را جزء اصول‌ ‌اساسی فرهنگ و روح روسیه می‌داند و معتقد است این مفهوم در مقام یک الگوی پایدار‌ ‌تاریخی و فرهنگی بدون توجه به شرایط داخلی، به نوع درک روسیه از تحولات بین‌المللی‌ ‌شکل می‌دهد. بر اساس این مفهوم روسیه به واسطه مجموعه‌ای از ملاحظات غیر قابل تغییر‌‌ ‌از جمله وسعت سرزمینی، موقعیت ژئوپولیتیکی، توانمندی هسته‌ای و نظامی، ذخایر عظیم‌ ‌منابع طبیعی، ظرفیت‌های فکری و جمعیت پویا یک قدرت بزرگ است و شایستگی احراز چنین‌ ‌جایگاهی را دارد.

طرح مفاهیم تازه‌‌
قید وصفی بزرگ در این راهبرد مترتب بر پیش زمینه‌های‌ ‌تاریخی، توانایی روسیه در اعمال نفوذ بر مسائل جهانی و عدم امکان نادیده گرفتن‌ ‌منافع راهبردی آن از سوی جامعه‌ ‌جهانی است. پوتین درصدد است با طرح مفهوم بزرگ در‌ ‌این راهبرد روسیه پس از شوروی را موجودیتی تاریخی، قابل درک و شناخته شده معرفی‌‌ ‌کند. از دیدگاه او روسیه برای معرفی هویت خود به جامعه بین‌الملل، اگر به تاریخ‌‌ ‌کوتاه دوره پس از شوروی تکیه کند، نمی‌تواند رابطه‌ای برابر با شرکای خارجی خود‌‌ ‌برقرار کند و اگر خود را شوروی کوچک و جانشین آن تعریف کند، در تقابل با غرب و‌ ‌آمریکا قرار می‌گیرد.  

با توجه به اینکه این راهبرد تا حدود زیادی بازتاب خواست مردم‌‌ ‌روسیه به رفع عقده‌های تحقیر ملی پس از فروپاشی شوروی و پس‌رفت‌های در دهه 90‌‌‌ ‌‌ است، می‌تواند راه‌حلی برای بحران حل‌ نشده هویت ملی نیز باشد. لذا روسیه در این‌‌ ‌رویکرد با تأکید بر هویت پیوسته تاریخی خود و اینکه نمی‌خواهد متعلق باشد، بلکه‌ ‌می‌خواهد <باشد>، تعامل و همکاری مثبت با همه طرف‌ها در عین حفظ استقلال خود را‌‌ ‌مورد توجه جدی قرار داده است‌‌.

‌قید وصفی مدرن در این مفهوم مبتنی بر این‌ ‌فرض است که قدرت واقعی در فضای جدید بین‌الملل چندبعدی است و روسیه نه تنها باید در‌ ‌جنبه سنتی نظامی - سیاسی، بلکه در عرصه اقتصاد، تکنولوژی‌های پیشرفته و فرهنگ نیز‌ ‌قدرتمند شود. بر این اساس پوتین از ابتدای به دست گرفتن قدرت با معرفی خود به عنوان‌ ‌یک ملی‌گرای اصلاح‌طلب ، تصمیم خود مبنی بر تبدیل روسیه به یک قدرت بزرگ که از‌ ‌منظر او کشوری با اقتصادی قدرتمند، صاحب تکنولوژی پیشرفته، جامعه‌ای پویا، مستقل و‌ ‌متنفذ در عرصه بین‌الملل و بازیگر جهانی که در شکل‌دهی به فرآیندهای جهانی نقش مؤثری ‌‌به عهده داشته باشد، را اعلام کرده است. بر این اساس پوتین خواهان تبدیل روسیه به‌ ‌یک قدرت بزرگ در هر دو بُعد نرم و سخت و کنشگری صاحب نفوذ و در عین حال سازنده‌ ‌در عرصه بین‌الملل است.

‌قید وصفی هنجارمند در این راهبرد مترتب بر آن است‌‌ ‌که پوتین ضمن توجه به محدوده‌ منابع سیاست خارجی و واقع‌بینی نسبت به کمبود منابع در‌‌ ‌این حوزه، به این درک رسیده که اقدام برای تغییر منزلت در شرایط حاضر بین‌المللی‌ ‌باید با در نظر داشت اصل حفظ وضع موجود صورت گیرد تا زمینه تحریک بین‌المللی فراهم‌‌ ‌‌نشود، در غیر این صورت این راهبرد به جای اینکه تأمین‌کننده منافع ملی باشد، منابع‌ ‌محدود موجود را نیز از بین خواهد برد. این راهبرد با توجه به اینکه ضمن تعهد به حفظ‌ ‌وضع موجود ، زمینه را برای تغییر منزلت روسیه در عرصه بین‌الملل فراهم می‌آورد حاوی‌‌ ‌نوعی آرمان‌گرایی واقع‌بینانه است، به این نحو که روسیه سعی دارد هدف آرمان‌گرایانه‌ ‌تغییر منزلت خود به سطح یک قدرت بزرگ را با التفات به ملزومات واقعی حفظ وضع موجود‌ ‌در صحنه بین‌المللی تنظیم کند.  

از این منظر هنجارمندی در این‌ ‌راهبرد قابل ارزیابی‌ ‌با مفهوم اهداف محیطی <آرنولد ولفرز> است که طی آن پیگیری اهداف در سیاست خارجی با‌‌ ‌عنایت به ملزومات صحنه بین‌المللی و اهداف سایر کنشگران صورت می‌گیرد و در نتیجه‌‌ ‌جلوه تقابلی اهداف بسیار کم و احتمال موفقیت آن بسیار زیاد است. پوتین به خوبی‌ ‌می‌داند که دوره‌ جهانی سیاست خارجی روسیه به پایان رسیده و دوره‌ جدید و قاره‌ای آن‌‌‌ ‌آغاز شده و پیامد غیرقابل اجتناب این وضعیت در شرایط بی‌ثبات فعلی ایجاب می‌کند،‌ ‌منابع محدود سیاست خارجی، به نحو بهینه‌تری بکار گرفته شود. در این شرایط روسیه‌‌ ‌‌باید بر اولویت‌های قابل حصول تمرکز و قدرت و نفوذ واقعی خود را با توجه به‌ ‌معیارهای عملی و عینی مورد بازاندیشی قرار دهد.

وداع با گذشته‌
‌با این ملاحظه، پوتین بارها‌‌ ‌از جمله طی مصاحبه‌ای در سال 2001 اعلام کرده؛ روسیه باید جاه‌طلبی‌های ‌‌امپریالیستی خود را رها و به درستی بفهمد منافع ملی‌اش در کجا قرار دارد تا بر‌ ‌آنها متمرکز شده و برای آنها بجنگد. او در مصاحبه‌ای قبل از سفر آوریل 2005 خود به خاورمیانه نیز تأکید کرد؛ روسیه در پی دستیابی به موقعیت‌ ‌ابرقدرتی همانند آنچه در دوره شوروی وجود داشت، نیست. از منظر او در شرایط فعلی ‌‌هزینه پیگیری چنین سیاستی بیش از منافع آن است و به علاوه روسیه در حال حاضر با‌‌ ‌حضور مؤثر در اروپا، آسیا، کشورهای جنوب و شمال کشوری بزرگ است.  

به عقیده پوتین،‌ ‌شوروی هزینه زیادی برای حفظ موقعیت ابرقدرتی و تعهدات بین‌المللی خود می‌پرداخت،‌ ‌اما برخلاف آمریکا دستاورد قابل ملاحظه‌ای از حضور جهانی خود بدست نمی‌آورد. پوتین‌‌ ‌با ارزیابی اقدامات یک‌جانبه‌گرایانه آمریکا در دوره پس از شوروی نیز برای افزایش‌‌ ‌عناصر واقع‌گرایی در راهبرد قدرت بزرگ خود درس‌هایی گرفته است. میزان نفوذی که ‌‌آمریکا در سراسر جهان اعمال می‌کند، حتی اگر نتایج کوتاه‌ مدت مهمی نیز در پی داشته‌‌ ‌باشد، پرهزینه و مشکل‌ساز است و همچنان که محدودیت توانایی و آزادی عمل ارتش این‌ ‌کشور در تهاجم به عراق در سال 2003، فشار سیاسی اولیه و بعد از تهاجم و ‌‌همچنین ضرورت ائتلاف گسترده در میان مدت و بلند مدت نشان داد، حفظ موقعیت ابرقدرتی‌ ‌در شرایط فعلی نیز با محدودیت‌های خاصی همراه است.  

او با توجه به این تجربیات معتقد‌ ‌است، روسیه با اتخاذ سیاستی واقع‌بینانه، می‌تواند با هزینه کمتر جایگاه از دست رفته‌‌‌ ‌‌خود را در عرصه جهانی مجدداً باز یابد، بر همین اساس تحلیلگران راهبرد قدرت بزرگ‌‌ ‌پوتین را نه یک نظریه و ایدئولوژی، بلکه موضعی میانگیر و فصل مشترک‌ ‌نظریه‌های‌ ‌یوروآتلانتیسم، یورآسیانیسم و توازن قوا و ماحصل تجربه واقع‌گرایانه او از تحولات‌‌ ‌سیاست خارجی روسیه پس از شوروی می‌دانند‌‌.

‌مهم‌ترین اظهارنظر پوتین که به‌ ‌نحوی بیانگر تمایلات نوستالوژیک او به موقعیت قدرت بزرگ سابق شوروی است، ‌‌آوریل 2005 در جریان یک مصاحبه تلویزیونی که طی آن بطور ضمنی فروپاشی شوروی‌ ‌را بزرگ‌ترین فاجعه ژئوپولیتیکی قرن نامید، عنوان شد. پوتین در همین رابطه اظهار‌ ‌داشت؛ کسی که از فروپاشی شوروی ناراحت نباشد، دل ندارد و کسی که به فکر احیاء آن‌‌ ‌‌باشد، عقل ندارد . برخی تحلیلگران انتساب صفات مختلف به سیاست خارجی پوتین از جمله‌‌ ‌چندبرداری، چندقطبی، مستقل، ملی‌گرا، امپریالیستی، غرب‌گرا، ضدغربی، اروپا محور و‌ ‌یورآسیانیستی را نشانه‌ای از استمرار ناپایداری و بی‌ثباتی سیاست خارجی او ‌‌می‌دانند، اما ارزیابی عملکرد چند سال اخیر او حاکی از‌ آن است که راهبرد قدرت‌ ‌بزرگ مدرنِ هنجارمند اصل پایدار سیاست خارجی او بوده و هست.  

اساساً روندهای واقع‌‌ ‌‌در سیاست خارجی روسیه در دهه 90، حاکی از تأکید افراطی بر یکی از دو گفتمان‌ ‌انزواگرایی (تأکید بر ویژگی‌های خاص روسیه) و همگرایی (ادغام در غرب) است. در دوره‌ ‌یلتسین تعادلی میان این دو گفتمان برقرار نشد و در نتیجه طی این سال‌ها به طور‌ ‌متناوب در سیاست‌ خارجی سمت‌گیری‌‌های متفاوتی تجربه شد. به نظر می‌رسد پوتین با‌‌ ‌طرح راهبرد <قدرت بزرگ مدرنِ هنجارمند> که همزمان حاوی عناصر گفتمان انزوا (مترتب‌ ‌بر عظمت و اقتدار روسیه) و عناصر گفتمان همگرایی (مترتب بر اقتضائات و الزامات ناشی‌ ‌از پیوند با نظام جهانی) است، به نحوی میان این دو گفتمان تعادل بایسته را ایجاد و‌ ‌از این طریق ثبات و پایداری را در سیاست خارجی تقویت کرده است. بر این اساس می‌توان‌ ‌مدعی شد سیاست خارجی پوتین تنها در یک بُعدِ تمایل و تلاش برای ارتقاء جایگاه روسیه‌‌ ‌به سطح یک قدرت بزرگ مدرنِ هنجارمند ثابت و تغییرناپذیر است‌‌.

نتیجه‌گیری‌
راهبرد قدرت بزرگ مدرن‌ ‌هنجارمند پوتین متأثر از رویکرد عمل‌گرایانه او، پویا، مبتنی بر روش‌های چندبرداری‌‌ ‌و حاکی از درک راهبردی اهمیت انعطاف‌پذیری و تنوع‌پذیری در تاکتیک‌ها و سازوکارها‌‌ ‌‌برای تحقق هر چه بهتر این هدف است. نکته حائز تأمل اینکه چون رویکرد عمل‌گرائی‌ ‌مبتنی بر عینی‌گرایی و واقع‌بینی است، اگر سیاست‌سازان روسیه درک صحیحی از تحولات و‌ ‌جهت‌ تغییرات نداشته باشند میزان امکان‌پذیری این راهبرد و در نتیجه فرآیند ارتقاء‌‌ ‌‌منزلت این کشور به موقعیت قدرت بزرگ با چالش همراه خواهد بود.  

بر این اساس در صورت عدم‌ ‌توجه به اصول بازگفته و عدم التفات به ضرورت پیگیری سیاست‌های فعال و همگرا با‌ ‌هنجارهای بین‌المللی ممکن است راهبرد قدرت بزرگ مدرن هنجارمند به راهبرد قدیمی‌ ‌توازن قدرت‌ بزرگ تبدیل شود. از سوی دیگر، تعیین اهداف در این راستا باید بر‌‌‌ ‌‌بلندپروازی‌های معقولانه و نه ذهنیت‌های موهوم ایدئولوژیکی مبتنی شود و اصل مهم عدم‌ ‌‌‌مقابله‌جویی در عرصه خارجی که باعث اتلاف امکانات می‌شود نیز کاملاً مطمح نظر قرار‌‌ ‌گیرد.  

به نظر می‌رسد طی ماه‌های اخیر، سیاست خارجی روسیه متأثر از ذهنیت‌های جنگ‌‌‌‌ ‌سردی <سیلاویک>‌های کرملین تا حدودی از اصول عمل‌گرایی فاصله گرفته، به نحوی که به‌ ‌اعتقاد تحلیلگران سردی روابط روسیه با آمریکا و رکود روابط این کشور با اتحادیه‌‌ ‌اروپا ناشی از همین تأثیر است. به نظر می‌رسد تأکید بر این ذهنیت‌های با اصل‌ ‌هنجارمندی در راهبرد قدرت بزرگ مغایرت داشته باشد و تحقق آن را با تأخیر مواجه‌ ‌کند‌‌.

نویسنده: علیرضا نوری
منبع: سایت مؤسسه مطالعات ایران و اوراسیا (ایراس) / 20 مهر 1386
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد