علیرضا نوری

استادیار دانشکده اقتصاد و علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی

علیرضا نوری

استادیار دانشکده اقتصاد و علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی

انتقال مسئله‌دار قدرت و ابهام در روندهای آتی روسیه

مقدمه
پتر کبیر در توصیه‌ای به شاه‌زادگان روس بر توجه آنها به تعیین «جانشین» برای خود تأکید کرده بود. هر چند خود او به این توصیه عمل نکرد، اما این نصیحت در سنت سیاسی اسلاو‌ها ریشه دواند و پس از وی تزارها، رهبران شوروی و رؤسای جمهورِ پس از شوروی به نحوی بایسته به آن عمل کردند که آخرین نمونه از این دست انتخاب دمیتری مدویدیف از سوی پوتین به عنوان جانشین خود است.  به همین واسطه به کارگیری تعبیر «جانشین» به جای «نامزد انتخابات» برای مدویدیف از سوی مردم، نخبگان سیاسی داخلی و ناظران خارجی به عنوان امری معمول پذیرفته و لفظی غریب تلقی نشد. ماهیت این مسئله موضوع مورد اجماع تقریباً کلیة تحلیل‌گرانی است که طی ماه‌های اخیر به تکرار به آن پرداخته‌ و ضمن تأکید بر انتقال «مسئله‌دارِ» قدرت به مدویدیف و استمرار حضور پوتین در روند آتی سیاسی (در مقام نخست‌وزیر)، تحلیل‌های خود از روندهای آینده را نه بر اساس قابلیت‌های مدویدیف، بلکه بر اساس میزان نفوذی که پوتین بر تصمیم‌سازی‌ها اعمال خواهد کرد، استوار کرده‌اند. با التفات به نامشخص بودن دامنة اقتدار مدودفِ ضعیف و جاه‌طلبی‌های پوتین در گسترش نفوذ خود، ابهام در روندهای‌ آتی مؤلفة پایدار وضعیت سیاسی روسیه حداقل در دو سال آینده خواهد بود که نوشتار حاضر به آن خواهد پرداخت.

مدویدیف «ضعیف»
موضوع حائز تأمل بسیار در خصوص مدویدیف که تمام فعالیت‌ سیاسی خود را در حوزه‌های اقتصادی و اجتماعی گذرانده این است که وی هیچ پایگاه مستقل قدرت و یا پشتوانة سیاسی خاصی ندارد و تمام قدرت و شهرت سیاسی او ناشی از حمایت پوتین است. حتی در برخی منابع از او به عنوان دست‌پرودة سیاسی پوتین یاد می‌شود که از سال‌های دور و از زمان حضور پوتین در شورای شهر پترزبورگ همراه وی بوده است. روزنامة نزاویسمایا گازیتا طی مقاله‌ای با اشاره به ضعف‌های سیاسی مدویدیف او را دوستِ ِمورد اعتماد پوتین معرفی کرد که به خوبی برای انجام وظیفة خود که همانا استمرار نفوذ نخبگان کرملین بر روندهای آتی سیاسی است آماده شده است. به اعتقاد نویسنده؛ «مدویدیف سیاست‌مدار مستقلی است که تنها به پوتین متعهد است! و این تنها بدترین خوشنامی رئیس‌جمهور سوم نیست».[1] 

او انتخاب مدویدیف را انتخاب «همکاری مناسب» برای پوتینی می‌داند که به طور قطع بر روندهای سیاسی آینده نفوذ خواهد داشت.[2] فلین‌تاف نیز با اشاره به ضعف‌ مدویدیف، او را «عروسکی» در دست «عروسک‌گردان‌های» کرملین می‌دانند که فقط وظیفة حفظ صندلی ریاست‌جمهوری از گزند گروه‌های مخالف و آماده نگه‌داشتن آن برای بازگشت پوتین به این سمت در چهار سال‌ آینده به او محول شده است.[3]

مارک مدیش نیز با اشاره به اینکه مردم روسیه در انتخابات اسفند تنها رئیس‌جمهور «انتخاب شده» را تأیید کردند، تأکید می‌کند؛ «حکم ریاست‌جمهوری مدویدیف نه از صندوق‌های رأی، بلکه از جعبة سیاه داخل کرملین بیرون آمد».[4] در برخی تحلیل‌های افراطی نیز حتی از روند به قدرت رسیدن مدویدیف به عنوان «تاجگذاری» مدویدیف «انتصابی» یاد می‌شود. این بحث‌ها تا به آن جا پیش رفته که در مناظره کاندیداهای ریاست‌جمهوری امریکا به صراحت به آن اشاره شده است. هیلاری کلینتون با اشاره به استقلال اندک مدویدیف در روندهای آتی او را منصوب پوتینی دانست که کنترل امور را در دست خواهد داشت. 

اوباما نیز معرفی مدویدیف را تلاش هوشمندانه، اما آشکار پوتین برای حفظ قدرت دانست. مک‌مکین نیز معرفی مدویدیف را تضمین استمرار ریاست‌جمهوری پوتین تعبیر کرد.[5] آندرس اُوسلند با تأیید ضعف‌های سیاسی مدویدیف معتقد است؛ «هر چند معادلة قدرت بین مدویدیف و پوتین، اصلی‌ترین مؤلفه در تعیین روندهای‌ آتی روسیه خواهد بود، اما دامنه اقتدار رئیس‌جمهور سوم را تنها یک نفر می‌داند و او پوتین است».[6]

استمرار حضور پوتین در روندهای آتی
پذیرش رسمی پست نخست‌وزیری دولت مدویدیف (و ریاست حزب روسیه متحد) از سوی پوتین شائبه‌ها در خصوص تلاش جهت‌دار وی برای استمرار نفوذ خود از طریق مدویدیف را به یقین نزدیک‌تر کرد. طبق قانون اساسی روسیه قدرت اجرایی در این کشور بین رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر تقسیم و مدیریت مسائل کلانِ داخلی، خارجی و امنیتی به رئیس‌جمهور و اداره امور اقتصادی و اجتماعی به نخست‌وزیر واگذار شده است.[7] نخست‌وزیر دومین شخص مهم سیاسی و رئیس کابینه است که با عنایت به سوابق تاریخی و التفات به ویژگی‌های فرهنگ سیاسی روسیه، میزان کارآمدی و دامنة قدرت او تا حدود زیادی به ویژگی‌های شخصی و نه نقش رسمی او منوط است.[8] 

در دورة پس از شوروی چرنومردین، پریماکف و بطور نسبی کاسیانف نخست‌وزیران کارآمدی بودند که همواره دامنه نفوذ خود را به اختیارات رئیس‌جمهور (سیاست خارجی و امنیتی) بسط می‌دادند و در مقابل فرادکف و زیوگانف همتایانِ ضعیف آنها، تنها دیوان‌سالارهای اجرایی بودند.[9] با توجه به کاریزمای شخصی، محبوبیت، پشتوانه، تجربه و نفوذ سیاسی پوتین از وی نیز بدون شک می‌توان به عنوان نخست‌وزیر کارآمدی یاد کرد که دامنة نفوذ خود را به موضوعات اقتصادی و اجتماعی محدود نخواهد کرد.

شوتسووا با اشاره به اینکه اساس انتخاب مدویدیف از سوی پوتین حفظ وضع موجود و نه تغییر آن است، ضمن عدم نفی بروز تغییرات جزئی، احتمال تغییرات بنیادی را رد می‌کند. او طی مقاله‌ای در دیلی‌ تلگراف با تأکید بر حضور مؤثر پوتین در روندهای آتی، حتی از وی به دارندة واقعی قدرت و تصمیم‌ساز نهایی در حوزه‌های خارجی و امنیتی‌ یاد می‌کند.[10] ترنین نیز با تأیید حضور پوتین در سیاست‌سازی‌های آتی انتخاب مدویدیف را در حقیقت ادامه ریاست‌جمهوری پوتین می‌داند.[11] جالب اینکه پوتین در سخنرانی خود در بهمن 1386 (سه ماه قبل از پایان ریاست‌جمهوری‌اش) از راهبرد خود برای روسیة 1399 خبر داد که حسب ظاهر این راهبرد تنها باید از سوی مدویدیف دنبال شود!

روندهای ممکن در سیاست داخلی
پی‌گیری مصرانة سیاست تمرکز قدرت از سوی پوتین در هشت سال اخیر و رسوخ «سیلاویک»‌های* «سخت‌اندیشِ» هم‌اندیش با او به تمام شئونات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جامعة روسیه، به نحو آشکار آزادی‌های مدنی و سیاسی را تحدید و این جامعه را به جامعة «ضعیف‌النفس» مورد نظر فوکویاما تبدیل کرده است. هر چند مدودفِ «نرم‌اندیش» طی سخنانی در بهمن‌ماه از ضرورت وجود «آزادی در تمام اشکال آن» سخن گفته بود و هر چند بدون شک مشیء سیاسی او از پوتین بسیار سهل‌گیرانه‌تر است، اما مشکل ضعف بسترهای بایسته برای رشد روندهای دموکراتیک است که پوتین با سیاست تمرکز خود عامدانه به تشدید آن کمک کرد. به اعتقاد ترنین دانه‌های دموکراسی که گورباچف آنها را پاشید و یلتسین به طور نسبی پرورش داد، در دورة پوتین نابود شد.[12] 

به اعتقاد تحلیل‌گران تغییر فضای سیاسی در روسیه مستلزم جمع سه مؤلفه است. 1- تشدید فشارهای از پایین؛ به نظر می‌رسد این مؤلفه با توجه به تضعیف نهادهای مدنی در دورة پوتین در آینده نزدیک ممکن نباشد. 2- ظهور مدل‌های موفق رقیب از جمله لیبرالیسم غربی؛ تحقق این مؤلفه نیز با توجه کنترل افکار عمومی از سوی «سیلاویک‌»های سنتی و نمایش‌های امریکاستیزانه آنها طی سال‌های اخیر دور از انتظار است و 3- فهم ناکارآمدی ذهنیت‌های سنتی در بین نخبگان سیاسی؛ تحقق این مؤلفه نیز با التفات به بازگشت «سیلاویک‌»ها به ساختارهای قدرت که حاکی از احیاء تفکرات سنتی است، روشن به نظر نمی‌رسد. با عنایت به فقدان هر سه مؤلفة فوق در جامعه حاضر روسیه به نظر می‌رسد انتظار معجزه از سوی مدویدیف و تبدیل نظام بسته سیاسی فعلی به یک نظام کاملاً دموکراتیک حداقل در کوتاه‌مدت دور از انتظار باشد.

در حوزة اقتصاد به اعتقاد میشل مک‌فال مدل اقتدارگرایی بازار پوتین که طی هشت سال دورة وی جریان مسلط اقتصاد روسیه بود و معتقد به رابطه متقابل اتوکراسی و رشد اقتصادی است با مشی‌ء لیبرال مدویدیف مغایر و موضوع تنش‌ بین این دو خواهد بود. او با اشاره به اشتباه بودن اقدام مجله «تایم» در انتخاب پوتین به عنوان چهره سال با این استدلال که نجات‌بخش روسیه از بحران‌ها و نابسامانی‌ها بوده، معتقد است سیاست تمرکز پوتین و تلاش او برای افزایش تصدی‌گری دولت در اقتصاد نه تنها به توسعه روسیه کمک نکرده بلکه این امر را با تأخیر نیز مواجه کرده[13] که به این نحو مسیر مدودفِ لیبرال برای بازگردان اقتصاد روسیه به جریان اقتصاد بازار مسیر دشواری خواهد بود. 

با توجه به نتایج برخی نظرسنجی‌ها که طی آن 44 درصد پرسش‌شوندگان انتظار شرایط زندگی بهتری را در دورة مدویدیف داشته و 37 درصد این وجه مثبت را به بهبود شرایط اجتماعی نسبت داده‌اند و ضمن عنایت به سابقة فعالیت و برنامه‌های ارائه شده از سوی مدویدیف، می‌توان نقطة قوت و ظرفیت‌‌ او را تنها محدود به حوزة اقتصادی و اجتماعی دانست[14] که به نظر می‌رسد انباشت پترودلارهای نفتی نیز فرصت مغتنمی به او خواهد داد تا با اثبات شایستگی‌های خود به کسب استقلال از پوتین اقدام کند.

روندهای ممکن در سیاست خارجی
شوتسووا با اشاره به ویژگی‌های تخصصی مدویدیف و پوتین معتقد است؛ شرح وظایف در قانون اساسی روسیه در خصوص حوزة اختیارات رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر در معادلة بین مدویدیف و پوتین، معکوس خواهد شد و در سال‌های آتی پوتین آخرین تصمیم‌گیرنده در حوزة سیاست خارجی و امنیتی و مدویدیف مدیر امور اقتصادی و اجتماعی خواهند بود. مدویدیف به ویژه در حوزة خارجی و امنیتی به دلایلی چند قادر به پی‌گیری مشیء مستقل (از نفوذ پوتین و طیف «سیلاویک‌»‌ها) نخواهد بود و تا حدودی خطوط اصلی پوتین در این حوزه‌ها را به سیاق سابق دنبال خواهد کرد. 

دلیل اول سابقة اعتماد، دوستی و نفوذپذیری زیاد مدویدیف از پوتین است که با توجه به حضور مستقیم وی در روند سیاست‌گذاری‌ها، اعمال تأثیر وی در این دو حوزه دور از انتظار نخواهد بود. دلیل دوم عدم تخصص مدویدیف و نزدیکان او در طیف لیبرال به پیچیدگی‌های حوزة سیاست خارجی به ویژه موضوعات «سخت» (امنیتی و راهبردی) و حتی عدم تمایل آنها به وارد شدن به این موضوعات است که با عنایت به ماهیت و ویژگی‌های خاص روسیه که درگیری در این موضوعات برای آن به نوعی یک الزام محسوب می‌شود، او را مجبور خواهد کرد از تخصص «سیلاویک‌»‌ها کمک بگیرد که این امر نیز بستر دیگری بر اعمال تأثیر آنها بر روندها در این حوزه‌ها خواهد بود.[15]

با این وجود می‌توان با خروشچوا هم عقیده بود که؛ «همان طور که ذهنیت روس‌ها طی کمتر از یک دهه، از «هم‌آغوشی با غرب» در دورة یلتسین به گرایش‌های امریکاستیزانه در دورة پوتین تحول یافت، این امر می‌تواند در دورة مدویدیف نیز تکرار شود و یک‌ بار دیگر دیدگاه‌های مردم روسیه که ویژگی عمدة آن تأثیرپذیری شدید از سیاست‌مداران است، به دیدگاه‌های معطوف به غرب تحول یابد».[16] لذا در دورة مدویدیف که حسب ظاهر و بر اساس دیدگاه‌های لیبرال خود به غرب دیدی مثبت دارد و در سخنانی نیز تأکید کرده روسیه باید موقعیت خود به عنوان بخشی از جامعة اروپایی را تحکیم کند و تقابل با امریکا هیچ ضرورتی را تأمین نمی‌کند، بروز تحولات متفاوت با دورة پوتین در حوزة خارجی دور از امکان نیست.

جمع‌بندی
تاریخ گواه آن است که اصلاح‌طبان موفق نه از بیرون، بلکه از داخل سیستم‌های سیاسی ظهور یافته‌ و به تحول سیستم اقدام کرده‌اند. روند به قدرت رسیدن مدویدیف یادآور «بازی‌»های سیاسی سال 1378 است که طی آن، اولیگارش‌ها پوتین جوانِ و بی‌تجربه را به قدرت‌ رساندند تا از طریق او به نفوذ خود بر روندها استمرار بخشند. هر چند این بار این تجربه به شکلی پوشیده و پیچیده‌تر در قالب حمایت «سیلاویک»‌ها از مدویدیف تکرار شد، اما نباید این امکان را منتفی دانست که سناریویی که پوتین پس از تثبیت موقعیتش در مورد اولیگارش‌ها به کار گرفت و آنها را به تدریج از قدرت کنار گذاشت، بار دیگر از سوی مدویدیف به کار گرفته شود و کنترل «سیلاویک»‌های «انتخاب‌کننده» بر مدویدیفِ «انتخاب‌شده» از دست برود. 

اما تاریخ همیشه تکرار نمی‌شود و واقعیت‌های همواره خود را تحمیل کرده‌اند. هر چند مدویدیف «تأیید کنندة» صرف پوتین نخواهد بود، اما با عنایت به شرایط موجود اینکه او بتواند استقلال خود در  را حفظ و بر اساس مشیء لیبرال خود چهرة روسیه در محیط داخلی را از یک نظامی اقتدارگرا به نظامی دموکراتیک و در محیط خارجی از شریکی سخت و غیرقابل اعتماد به کشوری مسئولیت‌پذیر تبدیل کند حداقل در کوتاه‌مدت محل تردید است.

---
* واژة «سیلاویک» برگرفته از عبارت روسی «سیلاویی س‌تروکتوری» به معنای «ساختارهای قدرت» (عمدتاً وزارتخانه‌های کشور، دفاع و ادارات امنیتی) است که به افراد فعال فعلی و یا قبلی در این نهادها اطلاق می‌شود. 

نویسنده: علیرضا نوری
منبع: هفته‌نامة شهروند امروز، شماره 3(47)، 29 اردیبهشت 1387
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد